بچه ها اين اولين رماني هست كه من نوشتم اين فعلا فصل اولشه كه 6 قسمت هستش
.لطفا رمان رو بخونيد و نظراتونو بگيد
منتظر نظراتتون هستیم
سلام به سایت خودتون خوش اومدید
شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن
و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن
کاربر برتر ما در انجمن باشید
دل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنید
شما عزیزان میتوانید عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!
برای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید
و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفت
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
بـفـرمایـیـد خــاطــره بازی(تاپیک جامع نوستالژی) | 9977 | 11506 | bryansig |
تاپیک توضیحی و راهنمای بخش معما لایکدار | 5 | 349 | morteza |
پ نه پ - 5 (طنز) | 1 | 507 | admin |
درخواست پیدا شدن ادمین | 1 | 280 | admin |
اس ام اس فلسفی و جملات قصار زیبا (5) | 1 | 495 | padash |
اس ام اس سرکاری ماه رمضان5) | 1 | 492 | padash |
اس ام اس طنز و خنده دار (5) | 0 | 439 | leili |
جوک های جدید و خنده دار (5) | 0 | 428 | leili |
داستان جالب راننده اتوبوس | 0 | 433 | ziiba |
چه باشد عاشقی؟ ( بابافغانی شیرازی) | 0 | 557 | ziiba |
فوت و فن استفاده از برق لب | 0 | 460 | ziiba |
روغن کرچک برای رشد مو موثر است؟ | 0 | 410 | ziiba |
دلایل قانع کننده برای مهربان بودن | 0 | 360 | ziiba |
اس ام اس ولادت حضرت علی (ع)و روز پدر | 0 | 365 | tiyana |
بچه ها اين اولين رماني هست كه من نوشتم اين فعلا فصل اولشه كه 6 قسمت هستش
.لطفا رمان رو بخونيد و نظراتونو بگيد
منتظر نظراتتون هستیم
مـــــن
به عشق تو صبح ها چشم باز میکنم
به عشق تو نفس میکشم
به عشق تو راه میـــــــروم
به عشق و با یاد تو شب ها به خواب میروم
به عشق تو زنـــــــده ام ...
مــــن
بی تــــو و عشـــــقت ..
هیــــــچـم .. هیــــــچ .. !!
مى خواهى بروى ؟
بهانه مى خواهى ؟
بگذار من بهانه را دستت دهم
برو و هرکس پرسید بگو :
لجوج بود ، همیشه سرسختانه عاشق بود
بگو فریاد مى کرد ، همه جا فریاد مى کرد که فقط مرا مى خواهد
بگو دروغ مى گفت ، مى گفت هرگز ناراحتم نکردى
بگو درگیر بود ، همیشه درگیر افسون نگاهم بود
بگو بی احساس بود ، به همه فریادها ، توهین ها و اخمهایم فقط لبخند میزد
بگو او نخواست
نخواست کسى جز من در دلش خانه کند . . .
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺣﺎﻟﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ...
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...
فکرشو کن...
یه روزی داریم دست تو دست هم تو خیابون راه میریم...
بچه مونم تو بغلمونه...
اونایی که مارو میبینن میگن:
اینا بالاخره ازدواج کردن...
هیچی نفهمید ..باران نفهمید ...لکه ی خون رو نه روی شلوارم نه روی تخت ندید !
خداروشکر ..
ملحفه رو از روی تخت چنگ زدم تا یه بلایی سرش بیارم ... پشتم به در بود که در به طور ناگهانی باز شد .. این وحس کردم کاملا ..باترس برگشتم وبه باران که با چشمای نیمه خندون زل زده بود به چشمام رو در روشدم ! ...یه قدم اومد جلو ، ملحفه رو توی دستم فشردم ... روبروم ایستاد ...
برای خوندن ادامه قسمت دوازدهم رمانم به ادامه مطلب برین
نظز یاد تون نره دوستای من
لبخند کج ومعوجی تحویلش دادم وگفتم : آخه شما خیلی تابلو بودید .. معلوم بود یه کرمی دارید!!
بچه ها زدن زیر خنده ... لبخند ریزی زدم ...
-حب کی قلیون میچاقه ؟؟
برای خوندن ادامه قسمت یازدهم رمانم به ادامه مطلب برین
نظز یاد تون نره دوستای من
کتاب وبستم وهلش دادم طرف باران ..
لبخند قشنگی روی لبش بود .. من اگه جدی جدی حسام بودم باران ومیگرفتم ... ازبس خانومه ... توتمام این مدت سرشو بالا نیاورد ..
ایمان درست کنارم نشست .. محسن لبخند زنان اومد به طرفم وباهام دست داد ...
-خوبی داشم ؟؟
برای خوندن ادامه قسمت دهم رمانم به ادامه مطلب برین
نظز یاد تون نره دوستای من
*یک هفته بعد *
باگیجی سرجام نشسته بودم ...زنگ خورده بود ومن هنوز به عقربه های ساعت خیره بودم ....قصدنداشتم تکون بخورم ...صدای قدماش وشنیدم ... اومد کنارم ..
-نمیخوای بیای ؟؟
-....
سکوت کردم .. حرفی نداشتم بزنم .. داشتم حرفامو توی ذهنم حلاجی میکردم ... اگه به همه ی سوالام جواب بده ...
اگه به سوالام جواب بده من میرم پیششون ..
برای خوندن ادامه قسمت نهم رمانم به ادامه مطلب برین
نظز یاد تون نره دوستای من
باشوق زیاد غذامو خوردم ... خبری از ون بغض لعنتی نبود ...ومن چقدر راحت بودم وقتی بغض نداشتم ...
کیفمو نگاه کردم ..
برای سه سال کار کرده بود ... وای خدا ... کیفم داره پاره میشه ... نه ..نه الان نه ..
برای خوندن ادامه قسمت هشتم رمانم به ادامه مطلب برین
نظز یاد تون نره دوستای من
صدامو ریز کردم وادامه دادم : که دخترم !!
اخماش باز شد و بالبخند گفت : به خاطر همین اینجوری میکنی ؟ نه نفهمیده نترس ..
زد روشونه ام وادامه داد : بیخیل حسی جون .. منم قول میدم مِن بعدحواسم وجمع کنم !
برای خوندن ادامه قسمت هفتم رمانم به ادامه مطلب برین
نظز یاد تون نره دوستای من
تعداد صفحات : 2
لحظه های خوش من و تو
بهترینا برای من و تو